The Pursuit of anonymity

همگرایی تناقضات

یک موضوعِ ساده

دوباره اسم من را سر کلاس می­‌آورد. این بار اولی نیست که اسمم سر کلاس روی زبانش می­‌آید، شاید جلسه‌­ای ده بار و شاید هم بیشتر! عین بارهای قبل نگاهش می‌کنم. خودم را برای شنیدن هر کنایه­‌ای آماده می‌کنم و بعد از کنایه هم چیزی بیش از یک لبخند در انتظار استاد نیست. دیگر عادت کرده­‌ام به این کنایه­‌ها. خوب فهمیده‌ام که هر قربانگاهی یک قربانی می‌خواهد. برای همین خیلی تقلا نمی‌کنم. می‌گذارم راحت حرفش را بزند و خودش را خالی کند. می‌گوید:« نمیدانم شما و امثال شما که از این­‌ها حمایت می‌کنید چطور می‌خواهید در روز قیامت جواب بدهید.» حرف سنگینی بود اما باز هم جواب استاد یک لبخند بود. در این بین چشمانی ملتمسانه استاد را نگاه میکرد و امید داشت استاد فقط یک موضوع ساده را بفهمد. این‌که طرف مقابل یک انسان است، همین.

آخرین مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان