امروز توی اون لحظههایی که بارون به شکل عجیبی از دوطرف میبارید و قطرههای بارون قبل از رسیدن به زمین به هم برخورد میکردند و صدای کرکننده بارون لحظههای نابی رو ساخته بود، بعضیها گوشیهاشونو در آورده بودن تا این لحظههای ناب رو ثبت کنن تا هر وقت دوباره این لحظهها رو میبینن یا اینو به دیگران نشون میدن اون لحظهها دوباره تکرار بشه و اون حس خوب رو دوباره بدست بیارن. اما حواسشون نیست با این کار از خود اون لحظه غافل شدن و دارن اون لحظه رو از دست میدن و اون لحظه اصل رو به لحظههای تقلبی و فیک فردا میبرن تا با اون لحظه فیک دلشونو شاد کنن. حواسشون نیست که حسها منتقل نمیشن چون لحظهها هیچوقت منتقل نمیشن. اگه میتونست منتقل بشه که ما یه لحظه خوب و ناب رو میگرفتیم و به همه لحظات منتقل میکردیم یا یه حس خوب رو به همه منتقل میکردیم اما نمیشه. اگه میشد که دیگه بعضی از لحظهها ناب نبودن و بعضی از حسها خاص نمیموندن. این بزرگترین اشتباه ماست. چون وقتی لحظه خوبی داریم از ترس از دست رفتنش سریع میخوایم ثبتش کنیم. یا توی ای کاش های فرضی لحظه رو از دست میدیم. وقتی به خودمون میایم میبینیم لحظه رفته ولی ما ازش استفاده نکردیم. مگه چقدر این لحظه میمونه؟ مگه چند بار توی سال یا چند دقیقه کلاً تو کل عمرشون با چنین لحظهای مواجهن؟ ده دقیقه بیشتره؟
چقدر جالب بود وقتی درخواست ازدواج خارجی ها رو توی یوتیوب
میدیدم. یه مرده که میخواست درخواست ازدواج کنه کلی برنامه چید و جلوی هزار
نفر از خانم خواستگاری کرد. خانم خوشحال میشه و کلی لذت میبره اما یه آقای
دیگه همون درخواست ازدواج رو توی خونه از یه خانم میکنه و ایشون بی نهایت
خوشحال میشه. حتی بیشتر از اون خانم قبلی. چرا؟ چون ایشون عامل به وجود
اومدن اون لحظه رو میبینه و از اون لحظه بی نهایت استفاده میکنه. درگیر
حواشی نمیشه که بگه چرا با لباس توی خونه اینکار رو کردی یا بیاد ثبتش کنه.
چون میدونه باید از ثانیه به ثانیهش فقط استفاده کنه و موقع ثبت ثانیه
دوم ممکنه ثانیه پنجم رو از دست بده و اگه از دستش بده دیگه هیچوقت
برنمیگرده. چون میدونه این حسها هیچوقت منتقل نمیشن و حتی جسم و یا زبان
هم نمیتونه توی این حس خوب همراهیش کنه. برای همین فقط جیغ میزنه و لذت
میبره. توی این فکر نیست که ممکنه از دست بره و دیگه تکرار نشه برای همین
فقط لذت میبره.