دوشنبه ۱۵ مرداد ۹۷
نمیدونم دلیلشو چی میدونیم. از دست دادن، فقدان، یک اتفاق غیرمنتظرهای که نباید بیفته و یا یک مسئله و مشکل، اما اینو میدونم که دلیلش هرچی باشه، غم هست. شاید جالب باشه. این روزا خیلی بحث میشه که آقا اینقدر فیلم غمگینکننده نسازین یا روانشناسان عزیز میان راه پیشنهاد میدن برای از بین بردن غم. اما نکته این جاست که فراموش کردن غم معنی نداره. غم هیچوقت از قلبهای ما خارج نمیشه چون هیچوقت غم از این دنیا خارج نمیشه چون غم فقط یک احساس یا واکنش به یک اتفاقیه که افتاده و اون اتفاق یا فقدان همیشه بوده و هست. ما اگه بخوایم اصلاً غمی نداشته باشیم باید خیلی از این اتفاقات رو نادیده بگیریم. مثلاً وقتی توی خیابون راه میریم با دیدن یه فقیر سرمونو برگردونیم و یا وقتی کشته شدههای جنگ رو میبینیم کانال رو عوض کنیم و خودمونو به ندیدن بزنیم. ما که نمیتونیم خودمونو به ندیدن بزنیم و بگیم همه چیز درسته و هیچ کس مشکل نداره و غمی نیست یا مثلاً چهارتا قرص بدن بخوریم بگیم غمها تموم شده. اگه خودمونو به ندیدن بزنیم درواقع اون مشکل و مسئله رو ندیدیم و برای همین در جهت حلش تلاش نمیکنیم و مسئله همچنان باقی میمونه. درسته که غم بعضی اوقات بر ما چیره میشه و همه چیز به هم میریزه و خوب نیست اما بعضی اوقات هم نیازه. مثل وقتی که آدم اشتباه بزرگی میکنه. اون موقع دقیقاً همین غمه که آدم رو متوجه اشتباهش میکنه. همین غمه که متوجهش میکنه این کارش شاید انسانی نبوده. یا وقتی که آدم یه فقیر میبینه همین غمه که اون اراده رو توی وجودش میاره که باید کمکی بکنه. در واقع همین غمه که انسانش میکنه.
پ.ن: غم گاهی آدمو بزرگ هم میکنه. اون کسی که همیشه شاده هر مشکلی صبر و تحملشو پایین میاره اما کسی که توی زندگیش غمی داره در برابر مشکلات صبوره.
پ.ن 2: غم زیادیش خوب نیست. آدمو نابود میکنه اما تا یه حدی نیازه.
* آتش بدون دود