وقتی در یک صحنه مبارزهای و حریف پیوسته حمله میکند
گارد را میبندی و در برابر حریف مقاومت میکنی. در آن شرایط انتظار هر
ضربهای را داری و هیچ ضربهای برایت غیرقابل تصور نیست حتی اگر ضربه تمام
کننده باشد. شاید شکست بخوری اما پا میشوی و دوباره شروع میکنی چون انتظار
شکست را داشتهای و اگر همچنان مقاومت کردی ترسهای کاذبت میریزد اما ترست
از حریف کم نمیشود و باز هم گارد را بسته نگه میداری. اما زمانیکه حریف عقب
نشسته، شاید توی ذهنت این موضوع بچرخد که حریف بخاطر ضعیفبودنش عقب نشسته
و این باعث میشود دچار غرور کاذب بشوی و خود را قویتر فرض کنی، گارد را
باز میکنی و به گمان اینکه حریف را لت و پار میکنی خودت با پای خودت به سمت
حریف میروی اما غافل از اینکه قبل از هر حرکت جوری میخوری که دیگر
نمیتوانی بلند شوی و صدای شکسته شدنت همه جا میپیچد. عموماً شکستهای
غیرقابل جبران برای آدمهای با اعتمادبهنفس کاذب و غرور بالاست که مسیر
این شکست قدم به قدم با گمان پیروزی توسط خود این افراد طی میشود. مثال
بارزش غرق شدگان دریاهاست. چه کسانی در دریا غرق میشوند؟ آنهایی که از آب
میترسند یا آنهایی که چندین متر جلوتر از بقیه شنا میکنند و فکر میکنند
خیلی شنا بلدند؟ و چه کسی آنها را به سمت غرق شدن پیش میبرد؟ کسی جز
خودشان؟
و مثال بارزترش انقلابهاست.
پ.ن: ضربههای پیدرپیای که میخورم و میخوریم