حرف دوستم را هیچوقت نمیفهمیدم وقتی میگفت زندگی چیز باارزشیست. این حرف برای کسی که شب قبلش را تا صبح با یکی از انتقادیترین آهنگ های راک گذرانده باشد نه تنها قابل فهم نیست بلکه یک کمی خنده دار هم هست. مخصوصاً اگر آن خنده تمسخرآمیز قسمت اول آهنگ ،که مفهوم کل آهنگ روی آن است، اثرش را روی فرد گذاشته باشد. اصلاً قانع نشدم تا وقتی که گفت:«میدانی چرا فکر میکنی زنده بودن و نبودن برایت فرق نمیکند؟ میدانی چرا اهمیت زندگی را نمیفهمی؟ چون هیچوقت زندگیت به سمت مرگ پیش نرفته. هیچ وقت نشده به مرگ اینقدر نزدیک شده باشی که زندگی را بفهمی. تو تصور درستی از مرگ نداری و میتوانم بگویم اصلاً هیچ تصوری از مرگ نداری و فقط فکر میکنی آن را میفهمی و چون مرگ را نفهمیدی ارزش زندگی را نمیفهمی. من به مرگ نزدیک شدم و دقیقاً میفهمم زندگی چیست و اینکه لطفی بوده که ما زندهایم.»
پ.ن: مادرم ساعت دو اومد اتاقم و نگران بود و میگفت خواب بد دربارت دیدم. صدقه گذاشتم. تو هم حمد و توحید بخون. اینقدر ترسیده بود که من هم ترسیدم. واقعاً ترسیدم. هر دفعه که به مرگ فکر میکردم اصلاً ترسناک نبود اما امشب خیلی ترسناک شده. آواز دهل شنیدن از دور خوش است.
هنوزم بیداره و نگران و هر چند دقیقه میاد بهم سر میزنه. مادر بودن خیلی سخته.