باید تا آخر از نابودی و فنا بترسیم و ازش دوری کنیم تا حس جاودانگی و ابدیت خواهی توی وجودمون بمونه. باید از دیدن آسمون شب حسرت بخوریم و دلمون بخواد به تمام اسرارش دست پیدا کنیم تا علاقه به عالم کل شدن تو وجودمون بمونه. باید بعد از اشتباها، بعد از شکست ها و شکسته شدن ها دوباره پاشیم و تلاش کنیم تا شکست ناپذیر شیم. مهم نیست تهش پیروز میشیم یا نه، مهم نیست شکست ها کمرشکن باشن یا نه. باید تلاش خودمونو بکنیم. باید سعی کنیم به کمال مطلق برسیم تا حس کمالگرایی تا آخرش از وجودمون نره حتی اگه تا آخرش پیروز نشدیم و شکست ها کمرشکن بود. مهم همینه. اینکه تا آخرش این حسها باهامون باشن و اونا رو بخوایم. وقتی این صفاتو میخوایم یعنی توی وجود خودمون دنبالشون میگردیم. یعنی یه مقداریش توی وجودمون هست.مثلاً درسته ما به کمال مطلق نمیرسیم اما یه خورده از کمال توی وجود خودمون هست و نباید برای رسیدن بهش تا آخر دست بکشیم. چون تمام این صفات(جاودانگی، عالم کل بودن، کمال مطلق) از صفات خداست. وقتی دنبال این صفاتیم یعنی دنبال خداییم. وقتی هم یه مقداری از این صفات توی وجود ما هست یعنی هنوز صفات خدا توی وجودمون هست. یعنی هنوز هم خدا توی وجود ما هست. یعنی جزئی از خداییم. منتها باید حواسمون باشه این نامحدود خواهیهامون توی این دنیای محدود کار دستمون نده.