وقتی از بیرون به قضیه نگاه کنی قضیه جالب میشود. خندهها و شادیها در بغضها محو میشود. امیدواری ها با ناامیدیها در هم
میآمیزد و «خدایا شکرت ها» در بین «خدایا چرا» ها گم میشود و آیا زندگی
همین تناقض هاست؟ یا نه ما آن را اینطور تعریف کردهایم؟
وقتی از بیرون به قضیه نگاه کنی قضیه جالب میشود. خندهها و شادیها در بغضها محو میشود. امیدواری ها با ناامیدیها در هم
میآمیزد و «خدایا شکرت ها» در بین «خدایا چرا» ها گم میشود و آیا زندگی
همین تناقض هاست؟ یا نه ما آن را اینطور تعریف کردهایم؟
گرگها بهسوی شهر میآمدند
سگهای خفته پارس میکردند
سگها فرزند تخیلات یک چوپان بودند
گلهی چوپان کاغذی بود
کاغذها گرانبها بود
و گرگها به سوی شهر میآمدند
یک مرد با عصا و بارانیِ باران خوردهاش از راه رسید.
- سلام صمیمانهی مرا بپذیرید.
- ...
- من به شما سلام میکنم، من به شما، خانمها و آقایان خستگی ناپذیر سلام میکنم!
مرد گفت: کسی سلام شما را نمیپذیرد. در هر سلام یک انتظار نهفته است. شما مزد سلامی را که کردهیید میخواهید. ما گلههای کاغذی را دوست نداریم. ما گرسنه هستیم اما گدایی نمیکنیم.
- خانمها و آقایان...
- اینجا فقط من ایستادهام و این خانم. خطاب شما به چه کسانیست؟
عابر گفت: خانمها و آقایان...بگذارید حرفم را تمام کنم... من هم گرسنه هستم ولی گدایی نمیکنم. من از کنار گلههای چوبی گذشتهام. من محبت و دوستی را هم گدایی نمیکنم. من به همدردی شما احتیاجی ندارم. در هر سلام فقط مفهوم یک خداحافظی نهفته است. من میخواهم به تابستان بروم. اما بالهایم را فراموش کردهام همراه بیاورم. آیا بدون بال هم میشود تا تابستان رفت؟
پیادهرو ها از هم جدا هستند/ مصابا و رویای گاجرات
این حس کنجکاوی بشر و یا خدمت به خلق نبود که باعث پیشرفت و جهش ناگهانی علم نجوم شد بلکه جنگ سرد و دعوای قدرت بین دو کشور مسبب این جهش بود و کشوری که پرچم خود را فاتحانه روی ماه برافراشت بدنبال نشان دادن قدرت فتح بالای خود بود. دنیای رایانه با بوجود آمدن اینترنت متحول شد. اینترنت برای افزایش رفاه بشریت در یک پژوهشکده بوجود نیامده بود بلکه پروژهای از سازمانهای نظامی آمریکا بود که برای کارکردهای به اصطلاح دفاعی بوجود آمد. وظیفه علم اقتصاد کمک به بشریت نبود بلکه وسیلهای بود در دست سیاست مداران تا ثروت را به دور خود جمع کنند و احیاناً اگر چیزی هم به مردم میرسید و بهاصطلاح قرار گرفتن مرغ ها روی سفره مردم برای کنترل مردم بود. و البته علوم اجتماعی در خدمت قدرت های بزرگ برای افزایش فدرت تسلطشان بر کشورهای دیگر قرار گرفت و منشا بسیاری از تئوری ها برای توجیه سلطه و شیوع انقلاب ها شد. وجه مشترک همه این علوم درنظر نگرفتن اصل انسان در بوجود آمدن و پیشرفتشان بود و همین امر باعث گم شدن انسان در این پیشرفت ها بود...
پ.ن: انگار همه بزرگترین خسوف قرن رو یادشون رفته !!!